پنجشنبه, ۱۴ بهمن ۱۴۰۰، ۰۶:۵۳ ب.ظ
خاطره ها
خاطره ایی از بابک❀
خاطره دیگری به دوره آموزشی و تفریحی جمعیت هلال احمر اشاره کرد..در این دوره ما را به سقالسکار بردند و مسابقه طناب کشی را با یک طناب پلاستیکی برگزار کردند و من، بابک و شهاب حقیقی به همراه دو نفر دیگر یک تیم پنج نفره شدیم که باید با سه تیم پنج نفره دیگر مسابقه میدادیم و دو برنده ها می بایست با هم فینال بازی می کردند،مرحله اول را بردیم و رفتیم فینال و تیم دومی که به فینال رسیده بود اعتراض کردند که تیم مقابل قوی است و این باعث شد که دو تا از یارهای قوی ما را با دو یار ضعیف، لاغر و قد کوتاه از تیم حذف شدها، تعویض کردند و برای مسابقه شهاب جلو، بابک وسط و من پشت آنها ایستادم که در حین مسابقه متوجه شدیم آن دو یار ضعیفی که به ما داده بودند طناب را رها کرده و رفته اند و تقریبا ما سه به پنج داشتیم مسابقه میدادیم. شهاب کاملا زانو زده بود و وسط را بابک گرفته بود و من هم که کاری از دستم بر نمی آمد خودم را با زانو به زمین انداختم که بتوانم فشاری که از گروه روبرو می آید را کنترل کنم که بابک فریاد زد«یا علی یا علی از خودتون غیرت نشون بدید» این حالت از فریادهای خاص بابک بود که همون لحظه هر سه با هم، با قدرتی که باورمان نمی شد توانستیم آنهایی که هیکل درشت و قدرتی بودند را شکست بدهیم.
- ۰۰/۱۱/۱۴